دست نوشته
دست نوشته

دست نوشته

شخصی

برای آیدا

این پست فقط برای یک خواهش ازدوستانی است که چه با رد پا و یا بدون رد پا  نوشته هایم را می خوانند


از شما خواهش میکنم  درمیان پیوندهای وبلاگم  سری به وبلاگ شماره 1 آیدا دوست



 عزیزم بزنید شاید روزی صدای آیدا بلندتر شنیده شود  


آرزوی همین الان من

خندتون نگیره اما آرزوم اینه که فیس بوک یا تلویزیون رو که باز میکنم بگه قیمت دلار دیگه بالا نمیره و همین جا ایستاده

آرزو دارم دیگه تو هیچ کشوری جنگ نباشه و هیچ سیاستمداری چشمش به کشور دیگه حریصانه نگاه نکنه

آرزو دارم  یه کم از این چینی ها یاد بگیریم سخت کوش شیم گر چه زیاد دل خوشی ازشون ندارم که نظم اقتصادی دنیا رو ریختن به هم اما اگر ما هم اندازه اونا زحمت میکشیدیم حتماً اوضاع یه جور دیگه بود البته خدا رو شکر که جمعیتمون اندازه اونا نیست

آرزو دارم وجدان کاری به همه کارکنانمون دوباره برگرده و هیچ کس فقط به منافع شخصیش فکر نکنه

آرزو دارم روستاهامون امکاناتشون جوری باشه که کشاورزمون دلش نخواد بیاد شهر و قیمت میوه خارجی ارزون تر از میوه داخلی در نیاد که کشاورز دلش بخواد سر زمینش کار کنه

یکی جلو من رو بگیره که اینقدر آرزوی محال نیاد تو کلم

وای دلار چه به روزمون اوردی 

قدم اول

سالها پیش وقتی اولین قدم رو برداشت جیغی از خوشحالی کشیدم انگار اولین قدم رو کره ماه بود

نه اون اولین قدم پسر بچه ای بود، پسری که من رو مادر و همراهم رو پدر کرده بود

فردا اون میره دانشگاه تصمیم داره دارو سازی بخونه ، می دونم راه سختی در پیش داره وحسابی باید درس بخونه

دیگه باید همه کاراش رو خودش انجام بده.دیگه اگه من بش بگم این کار رو بکن یا اون کار رو نکن بش برمی خوره .18 سال گذشت چقدر سریع

فکر میکنم تمام سعیم رو کردم که مرد خوبی برا جامعه باشه.من سعی کردم  و دیگران در برخورد با من ازش تعریف می کنن .امیدوارم تعارف نباشه

جامعه به آدمهای خوب نیاز داره

من پسرم رو خیلی دوست دارم اما واقعاً از ته دلم آرزو میکنم که جامعه دوستش داشته باشه در این مسیر همراهم ، دوستان، فامیل و خانواده های من و همراهم همیشه کنارمون بودن و میدونم که همه این افراد در پیشرفت فکری پسرم یا بهتره بگم این مرد جوان موثر بودن

از همه متشکرم

گاهی پیش اومد که مخالفانی در مسیر زندگی هم داشتیم از اونها هم متشکرم 

چون تجربه های تلخ زندگی باعث میشن آدم قوی تر بشه و خودش رو برای جنگ آینده آماده کنه.شنیدم که میگن زندگی جنگ است و دیگر هیچ

برای ندای عزیزم

تو این مدتی که نبودم یه بابای خوب از این دنیا رفت دو روزیه فهمیدم وقصه دار دوستی هستم که تو عالم واقعیت ندیدمش فقط از او یه عکس با یه لبخند زیبا دیدم

دختر یه پدر نازنین لر

تو عرض این دو سال با ندای عزیزم دوست شدم با نوشته هاش راجع به بابا لره

با حادثه هایی که بابا ایجاد میکرد و باش یا می خندیدیم یا حرص میخوردیم ولی دورا دور خیلی با این بابای لر آشنا بودم آخه یه نیمه من لره دیگه

این بابای دوست داشتنی حالا دیگه میون ما نیست و ندای عزیزم غمگین نبود پدرشه

ندا جون برام خیلی عزیزی چون بیشتر موقع ها کنارم بودی و بعضی اوقات بدون اینکه خودت بدونی حسابی دلتنگیام رو ازم گرفتی

دلتنگی تو رو نمی تونم تحمل کنم و فقط از خدای منان آرامش واست آرزو میکنم


دوباره آمدم

می گم آدم نیاد به اتاقش سر بزنه بعد باید چه گردگیری مفصلی بکنه


تو این مدت کلاس نقاشی می رفتم بیشتر درگیر کشیدن بودم تا نوشتن

عالمی است عجیب 

بی انتها زیبا

تو یه آینده شناورم و نمیدونم چی میشه کجا خواهم بود و چه خواهم کرد سر درگم بودم سردرگم تر شدم

تو این دوسال بعضی دوستا رو بعد بیست سال دوباره پیدا کردم 

یاد قدیما اوفتادم و ساده انگاری جوونی گاهی جوونم کرد

دو سال خوبی بود حسابی رفتم تو عالم هنرمندا 

حالا مغزم پر کارهایی انجام نداده هست که شاید یه روز درستشون کنم

از خدا عمری میخوام که به خودم ثابت کنم که من میتونم