دست نوشته
دست نوشته

دست نوشته

شخصی

برای ندای عزیزم

تو این مدتی که نبودم یه بابای خوب از این دنیا رفت دو روزیه فهمیدم وقصه دار دوستی هستم که تو عالم واقعیت ندیدمش فقط از او یه عکس با یه لبخند زیبا دیدم

دختر یه پدر نازنین لر

تو عرض این دو سال با ندای عزیزم دوست شدم با نوشته هاش راجع به بابا لره

با حادثه هایی که بابا ایجاد میکرد و باش یا می خندیدیم یا حرص میخوردیم ولی دورا دور خیلی با این بابای لر آشنا بودم آخه یه نیمه من لره دیگه

این بابای دوست داشتنی حالا دیگه میون ما نیست و ندای عزیزم غمگین نبود پدرشه

ندا جون برام خیلی عزیزی چون بیشتر موقع ها کنارم بودی و بعضی اوقات بدون اینکه خودت بدونی حسابی دلتنگیام رو ازم گرفتی

دلتنگی تو رو نمی تونم تحمل کنم و فقط از خدای منان آرامش واست آرزو میکنم


دوباره آمدم

می گم آدم نیاد به اتاقش سر بزنه بعد باید چه گردگیری مفصلی بکنه


تو این مدت کلاس نقاشی می رفتم بیشتر درگیر کشیدن بودم تا نوشتن

عالمی است عجیب 

بی انتها زیبا

تو یه آینده شناورم و نمیدونم چی میشه کجا خواهم بود و چه خواهم کرد سر درگم بودم سردرگم تر شدم

تو این دوسال بعضی دوستا رو بعد بیست سال دوباره پیدا کردم 

یاد قدیما اوفتادم و ساده انگاری جوونی گاهی جوونم کرد

دو سال خوبی بود حسابی رفتم تو عالم هنرمندا 

حالا مغزم پر کارهایی انجام نداده هست که شاید یه روز درستشون کنم

از خدا عمری میخوام که به خودم ثابت کنم که من میتونم