دست نوشته
دست نوشته

دست نوشته

شخصی

کوچه باغ زندگیم

تو کوچه باغ زندگی ام سلانه سلانه قدم می زنم پر شده از برگهای زرد و قهوه ای خشک

تجربیات فرسوده زندگی رو با پاهام زیر و رو میکنم.
بعضی هاشون اونقدر بی اهمیت هستن که زود خرد میشن وبعضی هاشون هنوز مقاومت میکنن
تصمیم گرفتم یک جارو دستم بگیرم و اینها رو جارو کنم
با خوباش یه کلاژ درست میکنم و بد هاش رو میندازم دور با تمام ضربدرهایی که جلوشون گذاشتم
میخوام خودم رو از شر اون چیزایی که لازم ندارم خلاص کنم
تا جا برا اون چه میخوام باز بشه
مگه کوچه باغ زندگیم چقدر جا داره؟
*
کوچه بن بست
دیوارهای گلی
بوی رطوبت
خش خش برگها تو دست باد
سپیدارهای بلند و قد بر افراشته
و من سه چهار ساله سر کوچه زندگی
یادم نیست خندون بودم یا نگرون
!هرچی بودم حتماً نمی دونستم راه اینقدر سخته
باور ندارین به کودک تازه بدنیا اومده نگاه کنین
چرا اینقدر الکی میخنده؟

                                                 خوب خبر نداره

                                                 چیزی بش نگینا