دیروز برف همه جا رو سفید کرده بود .مدتی بود که چشم به راهش بودیم و الحق که با سرمایی که با خودش اورده بود حسابی حالمون رو جا آورد....نمیدونم چرا ما آدما اینجوری هی یه چیزی رو آرزو میکنیم ووقتی بدستش آوردیم عکسشو آرزو میکنیم.عمرا" اگه بخوام بگم ناشکریم....سرده به خدا....فکر کنید دستای بچه های سر چهار راه حالا از سرما ترک میخوره....کارتون خوابه به زمین زمان فحش نثار میکنه....رفتگره اگه مجبور به در آوردن معاش نباشه باور کنید کمرش برا رفتن تو خیابون راست نمیشه....ما هی تو اتاق گرممون بگیم خدا یه ذره بارش تازه از نوع برفش....چه میدونم...حال طبیعته دیگه ...دگرگون و گاهی طغیانگر.....خدا فکر کنم خودت هر جور میدونی تغییرش بده .....چقدر کارت سخته خدا این همه بنده این همه درخو است....بعد تنهایی .
بزرگیت رو شکر که من فقط یه بنده غرو غروی توام.خدایا گاهی به حرفام گوش کن چون میدونم همه خواسته های من برای دیگر بندگانت ممکنه دردسر درست کنه حتی اگر بارش برف باشه.
اولین برف سال 94 رو امیدوارم با لذت تماشا کرده باشید
نقل مکان کردم به خانه جدید یعنی بلاگ اسکای فکر کنم تاثیر تبلیغات آقای اسحاقی بود شایدم از دست دادن بعضی مطالب در وبلاگ قبلی
امیدوارم این خانه بتونه ذهن بی سوژه من رو فعال کنه....دوست دارم بنویسم گر چه خوب نمی نویسم ولی باز تلاش می کنم شاید یه وقتی یه نوشته ای خوب در اومد و اونوقت بگن استعداد تاثیر نداشت طرف پشتکار داشت
براتون شادی آرزو میکنم تو هر ثانیه از زندگیتون
دوست دارم وقتی میاین اینجا ساکت رد نشید با چند کلامی خونم رو زیبا کنید
این فیلم رو ببین بعد به سوالم جواب بده نه به من،به خودت جواب بده
زندگی شاید آن لبخندیست که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات است میان دو سکوت
زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست
نمیدونم این رو کجا خوندم اما سادگی نوشتش خوشم میاد