دست نوشته
دست نوشته

دست نوشته

شخصی

ای مهربانترین روزت مبارک

بابا جون روزت مبارک

هنوز گاهی میشینم و آلبومهای بچگی رو نگاه میکنم که تو چه مهربانانه من رو روی شونت این ور و آنورمیچرخوندی

کوچک بودم و بلد نبودم بات کل کل کنم

اما همینکه یکم بزرگ شدم  

شروع کردم به ابراز عقیده

چون از خودت یاد گرفتم اگر حرفی با عقایدم منافات داشت از گفتن نه نترسم

اما ببخش بابا من حتی به معلم زندگیم یعنی پدرم بعضی جاها نه گفتم

الان که پسرم شروع کرده به نه گفتن دارم میفهمم که پدرها چقدر خوبن که سخت ترین درسها رو حتی اگه به ضرر خودشون باشه از بچه ها دریغ نمیکنن

بابای خوبم نمیدونی چقدر وقتی تو بیمارستان بستری بودی

من درمانده شده بودم

بابا بازم با خودخواهیه بچگونه میگم به خاطر ما مواظب خودت باش

خیلی دوستت دارم، کاش میدونستی چقدر، چون خودم هنوز معیاری برا اندازه گیریش پیدا نکردم

ای مهربانترین پدر روزت مبارک