دست نوشته
دست نوشته

دست نوشته

شخصی

استانبول



هتل عالی بود

تخت نرم و صبحونه عالی و ویو یی که میتونستی طلوع خورشید رو از تو رختخواب ببینی محشر بود

عاشق صبحونه هتلم

رنگ و وارنگ از هر مدلی که دلت بخواد

خرید خرید خرید وای اگه آدما این یه کار و نداشتن چی کار میکردن

پاهام تو این ۴ روز مال خودم نبود

خوب خاطره این سفر از بقیه سفرا بهتر بود

متاسفانه نتونستم موزه هایی که میخواستم ببینم رو ببینم و برا موزاییک اطلاعات بیشتری کسب کنم چون وقتم محدود بود و همراهانم تو این زمینه اصلاْ بام همراه نبودن و این شهر هم اون قدر پراکنده هست که نمیشه تو ۴ روز به همه کارات برسی تصمیم گرفتم یه بار دیگه خودم تنها برم .اینجوری بهتره

*

یه سوال دارم که دوست دارم جوابشو بدونم چرا ما آدما به هم میگیم دوست دارم اما تا اولین کلمه رو میخوایم رد و بدل کنیم ترجیح میدیم اول همدیگه رو عوض کنیم سوال اینه که چرا میگیم دوست دارم؟ از موجود اولی مگه خوشمون نیومده که اینو گفتیم خوب اگه خوشمون اومده برا چی میخوایم عوضش کنیم؟عجیب تر از این موجود دو پا ندیدم تکه به خدا

.کارایی میکنه که هیچ موجود دیگه ای قادر نیست انجام بده

*

پسرم با دوستش رفتن یه اتاق خودشون (برا اولین بار مستقل از مامان و بابا )وحسابی بشون خوش گذشت براش خوشحالم داره قشنگ ترین سالها رو پشت سر میزاره ولی از دست من کلافه شده آخه نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم و هی میگم درس بخون.چه مادر خسته کننده ایی شدم من

*

مسئولیت می پذیرم .مسئولیت می پذیری.مسئولین می پذیره؟

 ترسمون از چیه نمیدونم

گاهی مغزم از این سوالات منفجر میشه

اما آینده وحشتیست که گاهی حال ما رو خراب می کنه

سفر مغز آدمو تکون میده دیگه

ودوباره برگشتم به جزیره آروم خودم که به آرامش برسم