I am your friend
Though I don't have a solution for all of your problems,I'll listen
Though I can't take away your pain ,I'll be there for you
Though I can't prevent you from falling,I'll offer a hand and help you stand on your feet Though your happiness and success are not mine,I'll take pleasure in them
Though I may have different view point ,I'll respect your opinion
Though I can't fix everything that's wrong,I'll offer my support and I'll do all of this
because I am your FRIEND
راه میرم تالاپ تالاپ تالاپ
روی برگهای خشک خش خش خش
آروم آروم حس میکنم این زمین گرد و بزرگ رو با پاهام می چرخونم درست مثل بچه های تو سیرک که رو توپ راه میرن
تک تک صدای نامنظم قطرات بارون رو می شنوم
صدای نفسهای تند وتند خودم به این صداها اضافه میشه
بارون صورتم رو خیس میکنه
سرشار میشم از شادی دیگه به دروغهای آدما که چند روز پیش دلمو شکسته بودن فکر نمی کنم فقط
لطافت بارون رو حس میکنم بوی نم رو با تمام وجودم راهی ریه هام میکنم
روسریم به سرم چسبیده گرش روتند باز میکنم واونو میتکونم و سوز سرد می پیچه زیر روسریم
چه طبیعت قشنگی
خدایا شکرت
غرق شادیم
اه چه خبرمه ؟چرا اینقدر تند میرم
خوب یواش یواش می ایستم
یه نفس عمیق
اینجا مغازه ای نیست بنابراین رفت و آمد هم کمه
پس بیایستم
به تنه درخت تکیه میدم
صدای برگای زیر پام که از بارون خیس شدن کم شده اما نرم آهنگی موزون از میون برگهای این چنار خسته که بش تکیه دادم شنیده میشه
انگار هنوز خواب نیست اما داره خودش رو آماده میکنه برا خواب زمستونیش
بیشتر دقت میکنم صدای جاری شدن آب توی جوی کنار جاده آهنگ طبیعت رو کامل تر میکنه
خوب باید راه بیوفتم اما نه تند
همینجور که راه میرم با خودم زمزمه میکنم شعر سهراب رو
گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را......
تالاپ تالاپ تالاپ
تو آرام آرام خواهی مرد
اگر سفر نکنی
اگر مطالعه نکنی
اگر به نجوا های زندگی گوش فرا ندهی
اگر قدر خود را ندانی
تو آرام آرام خواهی مرد
آن هنگام که نفست وخواسته درونت را پایمال کنی
زمانی که اجازه ندهی دیگران به تو کمک کنند
تو آرام آرام خواهی مرد
اگر بنده عادات خویش شوی
هر روز بر مسیر قبلی قدم برداری
در روز مرگی خود تغییری ایجاد نکنی
رنگهای نو برای پوشش خویش انتخاب نکنی
یا با آنها که تو را نمی شناسند صحبت نکنی
تو آرام آرام خواهی مرد
اگر از احساسات و هیجانات آشفته که درخشش را به چشمانت ارزانی می بخشند و تپشهای قلبت را استوار تر می سازد دوری کنی
تو آرام آرام خواهی مرد
اگر زندگی خود را تغییر ندهی آن هنگام که از کار یا عشق خود راضی نیستی
اگر از اطمینان به عدم اطمینان خطر نمی کنی
اگر به دنبال رویاهایتان نمی روی
واین اجازه را به خود نمی دهی که حتی یک بار در طول زندگی از فرمان عقل خویش فرار کنی
زندگی را امروز آغاز کن
امروز خطر کن
امروز کاری کن
نگذار آرام آرام بمیری
خوشحالی را فراموش نکن
پابلو نرودا
چرا
چرا دروغ میگیم
چرا کاری میکنیم که دیگه نتونیم به هم اعتماد کنیم
چرا از هر چیزی برا له کردن هم استفاده می کنیم
خسته شدم
خسته شدم از این که نمیشه رو راست بود
خسته ام از جامعه دروغ
از تزویر
از ریا
وای ی ی ی ی ی ی
چرا آدما اینقدر عوض شدن
کجا میخوایم بریم
برا پول؟
برا اینکه احساس کنیم اه گولش زدیم ؟خوب بعدش چی
خوشحال شدین؟
شادی که رو دروغ ساخته شده باشه چقدر دوام داره؟
تا کی میخوایم بگیم ایرانیا همشون کلک هستن
مگه ما کجایی هستیم
یکی از اون آدمای کلک که به منافع یک لحظهایش فکر میکنه ماییم
برا چی دروغ میگیم
بیا امروز تصمیم بگیریم دروغ نگیم
هر وقت خواستیم بگیم دست بزاریم رو دهنمون و به خودمون اخطار بدیم
که حداقل امروز نه
خسسسسسسسسسسسسسسسسسسسته ام
اینجا زمین من و توست
بزار دیوار اعتماد رو موریانه نخوره
کمک کن
کمک کن که هموطنانم به ایرانی بودنشون افتخار کنن
به پاک بدنشون وصادق بودنشون
بابا جون روزت مبارک
هنوز گاهی میشینم و آلبومهای بچگی رو نگاه میکنم که تو چه مهربانانه من رو روی شونت این ور و آنورمیچرخوندی
کوچک بودم و بلد نبودم بات کل کل کنم
اما همینکه یکم بزرگ شدم
شروع کردم به ابراز عقیده
چون از خودت یاد گرفتم اگر حرفی با عقایدم منافات داشت از گفتن نه نترسم
اما ببخش بابا من حتی به معلم زندگیم یعنی پدرم بعضی جاها نه گفتم
الان که پسرم شروع کرده به نه گفتن دارم میفهمم که پدرها چقدر خوبن که سخت ترین درسها رو حتی اگه به ضرر خودشون باشه از بچه ها دریغ نمیکنن
بابای خوبم نمیدونی چقدر وقتی تو بیمارستان بستری بودی
من درمانده شده بودم
بابا بازم با خودخواهیه بچگونه میگم به خاطر ما مواظب خودت باش
خیلی دوستت دارم، کاش میدونستی چقدر، چون خودم هنوز معیاری برا اندازه گیریش پیدا نکردم
ای مهربانترین پدر روزت مبارک